چالش هایی که جامعه غربی با عقاید و آرمان های خود از آن ها عبور کرد:
الف: چالش بین رویکرد نظری و عملی کلیسا
ب: چالش اربابان و قدرت های محلی با قدرت کلیسا
اما فرهنگ جدید غرب مسیری را برای حل چالش های گذشته پیمود که مسایل و مشکلات جدیدی بدنبال آورد:
. اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگی. منظقه ای و فرا منطقه ای
. مقطعی و مستمر. خرد و کلان
. معنوی و دینی. معرفتی و علمی
. درون فرهنگی و میان فرهگی. تمدنی
نخستین چالشی که در جوامع صنعتی پدید آمد چالش فقر و غنا است، که پیامد لیبرالیسم اقتصادی است. چالش بلوک شرق و غرب از جمله
چالش های جدید فرهنگ غرب بود که در تمام قرن بیستم تا فروپاشی بلوک شرق ادامه یافت و از نوع چالش هایی بود که درون یک فرهنگ
و تمدن واحد پدید می آیند، یعنی از جهت فرهنگی به فرهنگ واحدی تعلق داشتند.
. ذاتی و عارضی"شرق سیاسی در متن غرب فرهنگی قرار داشت."جنگ ها، بحران ها و تقابل های جهانی:
جنگ های اول و دوم جهانی منشا دینی نداشته و پوشش مذهبی و دینی نیز بخود نگرفتند و طرف های درگیر این دو جنگ رفتار خود را در
قالب ایدئولوژی های ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سوسیالیستی توجیه می کردند؛ بنابراین زمینه های فرهنگی این دو جنگ نیز ریشه در فرهنگ
غرب داشت.
بحران های اقتصادی، آسیبی است که به نظام اقتصادی وارد می شود و بحرانی مقطعی، دوره ای و عارضی است، در حالی که چالش فقر و غنا
چالشی مستمر و ذاتی نظام غرب می باشد.
چالش شمال و جنوب، چالش میان کشور های غنی و فقیر است که اصطلاحات سیاسی مشابه دیگری نیز برای اشاره به این چالش وجود دارد،
از جمله: جهان اول ، دوم و سوم؛ کشور های توسعه یافته و عقب مانده؛ مرکز و پیرامون؛ استعمارگر و استعمارزده، در اصطلاح استعمارگر و
استعمارزده مشکل کشور های فقیر تنها ضعف اقتصادی و صنعتی آن ها نیست بلکه خودباختگی فرهنگی و الگو پذیری مقلدانه ی آن ها از
کشور های صنعتی است.
بحران های زیست محیطی، معرفتی و معنوی
مساله طبیعت و محیط زیست مشکل سرنوشت ساز قرن بیستم است و برخی این مشکل را ناشی از نوع برداشتی می دانند که انسان مدرن و
فرهنگ غرب از عالم طبیعت دارد. انقلاب صنعتی نقطه عطفی بود که انسان مدرن از افق آن پیروزی بر طبیعت را بخود نوید می داد ولی از
همین افق بحران های زیست محیطی شکل گرفت.
جهان غرب برای برون رفت از بحران معرفتی قرون وسطی )نادیده گرفتن دو ابزار عقل استدلالی و تجربه( بسوی نوعی روشنگری پیش رفت
که جایگاه وحی و شهود را در شناخت علمی نادیده انگاشت و به شناخت استدالی عقلی و تجربی بسنده کرد. این نوع شناخت بیش از دو سده
دوام نیاورد و بهمین دلیل در قرن نوزدهم و بیستم شناخت حسی و تجربی تنها راه شناخت علمی قلمداد می شد. بحران فرهنگ جدید غرب
هنگامی آغاز شد که محدودیت های علمی دانش تجربی و وابستگی های آن به معرفت های غیر تجربی و غیر حسی آشکار شد و بدنبال آن
پرسش از مبانی غیر تجربی علم مدرن و مبانی رقیب آن شکل گرفت. )شکل گیری پست مدرنیسم(
طی قرن بیستم نه تنها دین از فرهنگ عمومی مردم خارج نشد) برخلاف پیش بینی برخی جامعه شناسان( بلکه سال های پایانی قرن بیستم شاهد
بازگشت مجدد نگاه معنوی و دینی در سطوح مختلف زندگی انسان ها بود. بعضی از این موج بازگشت که نشانه ی بحران معنویت در فرهنگ غرب است با عنوان افول سکولاریسم یا پسا سکولاریسم یاد می کنند که دارای پیامد هایی در جوامع غربی و غیر غربی است.
آزیتا بیدقی